مطالعه اخیر راپاپورت و همکاران (۲۰۰۵) نشان داد که کیفیت زندگی بیماران دارای اختلالات اضطرابی به خصوص OCD یا اخلالات عاطفی در مقایسه با افراد جامعه بهنجار دارای اختلال بیشتری است. مطالعات در بیماران توسط بایستریتسکی و همکاران(۲۰۰۱) نشان داد که کیفیت زندگی بیماران مبتلا به OCD از همتایان خود با اسکیزوفرنی پایین تر است. در مقابل باب و همکاران (۲۰۰۲) کیفیت زندگی یکسانی در ‌گروه‌های بیماران OCD و اسکیزوفرنی گزارش کردند. به تازگی پیش‌بینی شده است که در افراد مبتلا به OCD، افسردگی و وسواس‌های فکری بیشتر از وسواس‌های عملی در کیفیت زندگی مداخله می‌کند (ماسلیس و همکاران، ۲۰۰۳). مورتیز و همکاران (۲۰۰۵) نیز یک همبستگی بین کیفیت زندگی، شدت افسردگی و تعدادی از علائم وسواس پیدا کردند.

 

بین گروه درمانی مبتنی بر تعهد و پذیرش و گروه کنترل در میزان درهم آمیختگی فکرعمل اخلاقی، درهم آمیختگی فکرعمل احتمال رخداد برای خود و درهم آمیختگی فکرعمل احتمال رخداد برای دیگران تفاوت معناداری وجود دارد.

 

نتایج نشان داد مداخله “گروه درمانی مبتنی بر تعهد و پذیرش” بر بهبود متغیرهای درهم آمیختگی فکر-عمل اخلاقی، درهم آمیختگی فکر-عمل احتمال رخداد برای خود و درهم آمیختگی فکر-عمل احتمال رخداد برای دیگران در گروه آزمایش نسبت به گروه کنترل تاثیر معناداری داشت. به طوری که و درهم آمیختگی فکر-عمل اخلاقی، درهم آمیختگی فکر-عمل احتمال رخداد برای خود و درهم آمیختگی فکر-عمل احتمال رخداد برای دیگران گروه آزمایش در پس آزمون کاهش یافته بود. همچنین، مقادیر اندازه اثر حاکی از این بود که ۶۲ درصد تغییرات مشاهده شده در نمرات پس آزمون متغیر درهم آمیختگی فکر- عمل اخلاقی، ۵۱ درصد تغییرات مشاهده شده در نمرات پس آزمون متغیر درهم آمیختگی فکر-عمل احتمال رخداد برای خود، و ۳۷ درصد تغییرات مشاهده شده در نمرات پس آزمون متغیر درهم آمیختگی فکر-عمل احتمال رخداد برای خود، به دلیل کار مداخله‌ای بوده است.

 

در آمیختگی فکر-عمل افکار و اعمال به طور غیر قابل تفکیکی به یکدیگر پیوسته و متصلند (برل و استارسویک، ۲۰۰۵) و افکار و اعمال معادل و همتراز یکدیگر تلقی می‌شوند (پیرس، ۲۰۰۷). از انجایی که اولین بار بر روی بیماران وسواسی کشف شده است، انجام مطالعات مداخله‌ای در جهت درمانی آن ها حائز اهمیت است.

 

درهم آمیختگی فکرعمل احتمال رخداد برای خود، بیماران وسواسی تمایل به سوء تعبیر افکار ناخوانده به روشی فاجعه آمیز دارند؛ به طوری که فرد افکار، تصورات و تکانه‌های خود را به صورتی فاجعه بار سوء تعبیر کرده، تصور می‌کند که در معرض دیوانه شدن یا خطر قرار دارد. در این میان، اغتشاش فکر نیز باید به عنوان باوری نگریسته شود که احتمال چنین تعبیر فاجعه باری را افزایش می‌دهد (شافران و راچمن؛ ۲۰۰۴). به عبارتی، بیماران مبتلا ‌به این اختلال، اعتقاد دارند که افکار غیر قابل قبول و ناخوشایند آن ها می‌تواند حوادث جهان بیرونی را بر علیه آنان تحت تاثیر قرار دهد (شافران و راچمن، ۲۰۰۴)؛ از سویی دیگر در اغتشاش فکرو عمل برای دیگران، فرد وسواسی معتقد است که “فکر کردن درباره یک رویداد ناراحت کننده یا غیر قابل قبول در خصوص دیگری” باعث می‌شود که آن رویداد به احتمال زیاد در واقعیت برای دیگری رخ دهد”. لذا، ممکن است برای جلوگیری از پیامد‌های منفی، درگیر تشریفات وسواسی شوند. در این زمینه، این افراد ممکن است معتقد باشند که افکار وسواسی و اعمال منفی به طور اخلاقی برابر هستند و به همین جهت، برای داشتن افکار منفی احساس پریشانی می‌کنند که این امر منجر به اختلال در کارکردهای زندگی روزمره برای وی می‌گردد.

 

به عبارتی، این افراد رویدادهای منفی را خیلی زیانبار ارزیابی کرده و این باعث می‌شود که حساسیت مفرط به ارزش رویدادهای منفی داشته باشند و لذا، فکر کردن درباره رویدادهای منفی را با وقوع رویدادهای منفی واقعی یکی بدانند. در واقع فرد مبتلا به اغتشاش فکری-عملی اخلاقی، به غلط نوعی رابطه بین افکار منفی و غیر اخلاقی خود و وقایع دنیای بیرونی ایجاد کرده و ‌به این باور نادرست می‌رسد که افکار او بر دنیای بیرونی اثر می‌گذارد و خود را در قبال وقوع آن‌ ها مسوول می‌داند و احساس می‌کند باید برای به وقوع نپیوستن افکار پلیدی که به ذهنش می‌رسد، کاری انجام دهد، از قبیل اینکه به شدت آن‌ ها را کنترل کند، برای خنثی سازی و رهایی یافتن از آن‌ ها کاری انجام دهد و برای اطمینان جویی از این که افکارش به وقوع نپیوسته‌اند، مداوم به وارسی بپردازد. بر اساس نظریه فراشناختی این عمل، یعنی سعی در کنترل افکار خود سبب افزایش افکار مزاحم و اعمال اجباری برای خنثی سازی این افکار می‌شود و در نتیجه باعث تداوم و گسترش وسواس فکرعمل اخلاقی می‌گردد.

 

در این نوع اغتشاش فکری-عملی (اخلاقی) فرد برای داشتن افکار منفی درباره رویدادها، نسبت به افراد غیر اضطرابی احساس مسئولیت بیشتری می‌کند. به خاطر نقش برجسته مسئولیت در در این نوع اغتشاش احتمال دارد که به دلیل مسائل اخلاقی، مسئولیت داشتن افکار منفی را بپذیرند و از این رو اهمیت زیادی به داشتن آن ها می‌دهند (کلارک، ۱۹۸۹؛ به نقل از بخشی‌پور و همکاران، ۱۳۸۸).

 

با این تفاسیر است که با اجرای شیوه ACT و پذیرش و تعهد فرد نسبت به اینکه از اعمال و افکار خود اگاهی داشته و متعهد به کنترل آن ها می‌شود، ‌به این نتیجه می‌رسد که افکار غیر قابل قبول وی، هرگز قادر به ایجاد حادثه در جهان بیرونی برای خود و دیگری نخواهند بود؛ لذا، خود را در قبال اتفاقاتی که در ذهن فکر می‌کند برای خودش و دیگری رخ خواهد داد، مسئول نمی‌داند و این باعث کاهش علائم اغتشاش فکر و عمل (اخلاقی، خود و دیگران) خواهد شد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...