کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل


دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      


 افزایش اعتماد در رابطه عاطفی
 معرفی نژاد سگ اشپیتز و ویژگیها
 راهنمای کسب درآمد در منزل
 درآمد دلاری از فریلنسینگ خارجی
 آموزش ابزار هوش مصنوعی Gemini
 تفاوت عشق و وابستگی از دید روانشناسی
 ساخت و فروش محصولات دیجیتال
 ضرورت کفش برای سگ‌ها
 ویژگیهای رابطه عاطفی پایدار
 استفاده حرفه‌ای از Leonardo AI
 ایده‌های درآمدزایی بدون سرمایه
 معیارهای مهم برای ازدواج
 محافظت از احساسات در رابطه
 رازهای انتخاب همسر مناسب
 درآمد از نوشتن مقالات آنلاین
 فروش دوره‌های آموزشی آنلاین
 تکنیک‌های نشانه‌گذاری اسکیما
 آمادگی قبل از خرید سگ
 انواع جوش و درمان در سگ‌ها
 درآمد از طراحی قالب وبسایت
 مراقبت از سگ هاسکی
 رفع لینک‌های شکسته فروشگاه اینترنتی
 یادگیری از اشتباهات رابطه عاطفی
 تبدیل شدن به حرفه‌ای در ChatGPT
 معرفی نژاد سگ دوبرمن
 خوراکیهای خطرناک برای خرگوش
 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید



جستجو


 



مطلب فوق، به خوبی وسعت حوزه مطالعات در رابطه با مدیریت سود را به تصویر می‌کشد.در این فصل ابتدا با مروری اجمالی برمبانی نظری مدیریت سود، روش‌های مدیریت سود و دیدگاه‌های موجود در رابطه با مدیریت سود، مدیریت سود را تعریف می‌کنیم. سپس به طور مفصل، مبانی نظری و تحقیقات انجام گرفته در رابطه با «مدیریت سود و نوع اظهار نظر حسابرس»بیان خواهد شد.

۲-۲-۱ تعریف مدیریت سود

علی‌رغم قدمت و حجم زیاد مطالعات انجام گرفته در زمینه‌ی مدیریت سود، هنوز تعریف کامل و مورد توافقی برای آن وجود ندارد و محققان مختلف این پدیده را به شیوه های گوناگون تعریف کرده‌اند برای مثال:

اسکات (۲۰۰۳)، مدیریت سود را انتخاب از بین رویه های حسابداری توسط مدیر که برای دستیابی به اهداف مشخص انجام می‌گیرد تعریف ‌کرده‌است (رونن و یاری ۲۰۰۸، صفحه‌ ۳۱).

دیویدسان و دیگران (۱۹۸۷)،مدیریت سود را فرایند انجام اقدامات آگاهانه در چهارچوب اصول پذیرفته شده‌ حسابداری جهت دستیابی به سود مطلوب مورد نظر تعریف کرده‌اند(بنیش[۲]، ۲۰۰۱).

شیپر[۳](۱۹۹۸) مدیریت سود را دخالت آگاهانه و هدفمنددر فرایند گزارشگری مالی به منظور دستیابی به منفعت شخصی تعریف ‌کرده‌است.

هیلی و واهلن[۴](۱۹۹۹) مدیریت سود را این‌گونه تعریف کرده‌اند: مدیریت سود هنگامی به وقوع می‌پیوندد که مدیران از قضاوت شخصی خود در گزارشگری مالی و یا زمان‌بندی و ایجاد معاملات با نیت گمراه کردن برخی از صاحبان سرمایه ‌در مورد عملکرد اقتصادی شرکت و یا تحت تأثیر قرار دادن نتایج قراردادهایی که مفاد آن مبتنی برارقام حسابداری است، استفاده کنند.

هیچ‌کدام از موارد فوق نمی‌تواند تعریف جامعی برای مدیریت سود باشد. در تعریف ارائه شده توسط اسکات، مدیریت سود تنها به انتخاب از بین رویه‌های حسابداری محدود شده است و سایر موارد را شامل نمی‌شود. تعریف دیویدسان و دیگران، مدیریت سود را محدود به فعالیت‌هایی می‌کند که در چهارچوب اصول پذیرفته‌شده‌ حسابداری انجام می‌شود؛ این تعریف نسبت به تعریف اسکات جامع‌تراست زیرا اعمال قضاوت‌های مدیردر فرایند گزارشگری مالی را نیز شامل می‌شود ولی با محدود کردن آن در چهارچوب اصول پذیرفته شده‌ حسابداری، تنها مدیریت سود حسابداری را شامل می‌شود و مدیریت سود واقعی را از دایره‌ی شمول خود حذف ‌کرده‌است (رونن و یاری،۲۰۰۸).

تعریف ارائه شده توسط هیلی و واهلن از مقبولیت بیشتری برخوردار است. در این تعریف دو نکته مهم وجود دارد؛ نخست آنکه آنان مدیریت سود را به نحوی تعریف کردند که بتوان انواع روش‌هایی که مدیران را قادر می‌سازد تا قضاوت خود را در فرایند گزارشگری مالی اعمال کنند را شامل شود. ‌بنابرین‏، این تعریف هر دو نوع مدیریت سود حسابداری و مدیریت سود واقعی را شامل می‌شود. نکته دوم آن است که در این تعریف، هدف مدیریت سود گمراه کردن ذینفعان و یا گروهی از آن‌ ها در رابطه با عملکرد اقتصادی شرکت عنوان شده است و هنگامی رخ می‌دهد که مدیران به اطلاعاتی دسترسی داشته باشند که سایرین از آن بی‌بهره‌اند و همچنین معتقد باشند که سرمایه‌گذارن و یا گروهی از استفاده‌ کنندگان نمی‌توانند مدیریت سود را تشخیص دهند(هیلی و واهلن،۱۹۹۹). این تعریف نیز نمی‌تواند تعریف کاملی از مدیریت سود باشد زیرا تنها از دید رفتار فرصت‌طلبانه به موضوع مدیریت سود می‌نگرد و دیدگاه مفید بودن مدیریت سود را مد نظر قرار نمی‌دهد.

رونن و یاری (۲۰۰۸)، مدیریت سود را بدین شرح توصیف کردند:

مدیریت سود مجموعه‌ای از تصمیمات مدیریت می‌باشد که منجر به عدم گزارش سودهای واقعی کوتاه مدت شناخته شده برای مدیر می‌شود. مدیریت سود می‌تواند

    • مفید باشد: از ارزش شرکت در بلند مدت، علامت بدهد؛

    • زیان آور باشد: باعث پنهان کردن ارزش کوتاه مدت و یا بلند مدت شرکت شود.

  • بی‌اثر (خنثی) باشد: باعث آشکار کردن عملکرد کوتاه مدت شرکت شود.

مدیریت سود از اقدامات تولید/سرمایه‌گذاری قبل از تحقق سود و یا انتخاب‌های حسابداری بعد از مشخص شدن سود،که رقم سود و تفسیرهای حاصل از آن را تحت تأثیر قرار می‌دهد، حاصل می‌شود.

تعریف فوق دارای سه قسمت می‌باشد. در قسمت اول مدیریت سود را بر اساس واقعیت کوتاه مدت شناخته شده به وسیله مدیر اندازه می‌گیرد. در قسمت دوم بیانگر دیدگاه‌های موجود در رابطه با مطلوبیت مدیریت سود است و قسمت سوم بیانگر شیوه های گسترده‌ای است که از طریق آن مدیریت سود به وقوع می‌پیوندد.

تعریف فوق نیز دارای کاستی‌هایی است و عملیاتی کردن آن دشوار می‌باشد ولی به دلیل آنکه انواع روش‌های مدیریت سود و انواع دیدگاه‌های موجود در موردمطلوبیت سود را مد نظر قرار داده است،نسبت به تعاریف به عمل آمده‌ قبلی، کامل‌تر می‌باشد.

۲-۲-۲ انگیزه های مدیریت سود

با توجه به اینکه صورت های مالی اطلاعات مربوط و با ارزشی را برای ‌گروه‌های برون سازمانی فراهم می‌کند ، اتکای شدید به اعداد حسابداری و به ویژه سود ، انگیزه های قدرتمندی برای مدیران ایجاد می‌کند تا سود را به نفع خودشان دستکاری کنند. بر اساس مطالعات انجام گرفته ، مهم ترین انگیزه های سود عبارتند از:

انگیزه های قراردادی: انگیزه های قراردای برای مدیریت سود زمانی رخ می‌دهد که قراردادهایی بین یک شرکت و سایر گروه ها به اعداد حسابداری اتکا کند یا سود در شرایط قرارداد بین شرکت و ذینفعان تاثیر گذارد. چهار وضعیت قراردادی عمده زیر می‌تواند مدیریت سود را ترغیب کند:

    • قراردادهای بدهی : مدیران شرکت هایی که قصد تخطی از قرارداد بدهی را ندارند،می‌توانند از طریق انتخاب روش های حسابداری افزاینده سود از ناتوانی در ایفای قرارداد جلوگیری کنند حتی شرکت هایی که قراردادهای بدهی را نقض کرده‌اند ، نیز کاندیدای مدیریت سود هستند ، زیرا چنین اقداماتی ممکن است موقعیت چانه زنی شرکت را در زمان مذاکره مجدد بهبود بخشد این انگیزه ها احتمالا الزام آور هستند ؛ زیرا تخطی از قراردادهای بدهی همیشه به افزایش هزینه استقراض یا قراردادهای محدود کننده جدید منجر می شود.

    • قرار دادهای جبران خدمت: قراردادهای جبران خدمت مدیریت معمولا در برگیرنده پاداش هایی است که تا حدی بر اساس سود شرکت تعیین می‌شوند. مدیران از طریق دستکاری اعداد حسابداری می‌توانند بر جبران خدمت جاری و آتی خود تأثیر بگذارند و استفاده از اعداد حسابداری در قراردادهای پاداش ، مدیران را ترغیب به دستکاری اعداد حسابداری می‌کند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[پنجشنبه 1401-10-01] [ 05:58:00 ب.ظ ]




۲٫ایجادساختار و انتظارات روشن و واضح

۳٫آموزش اطلاعات روانی آموزشی

۴٫معرفی و بکاربردن مفاهیم شناختی رفتاری

۵٫تقویت مثبت برای تغییر رفتار نامطلوب به شکل رفتارمطلوب

۶٫آموزش اعضای خانواده با توجه به دورهای مورد انتظاربهبودی

۷٫معرفی و تشویق به شرکت در جلسات خودیاری

رابطه مثبت وهمیارانه

مفهوم مدل ماتریکس با رابطه مثبت و همیارانه بین بیمار و درمانگر مشخص می شود. در این مدل، با وجود این که ‌درمانگر باید رهنمود باشد، اما باید حالت درمانی مراجع محور را حفظ کند. همانطورکه در بیشترتحقیقات روان درمانی مشخص شد، رابطه با همدلی صحیح، توجه مثبت، گرم و واقعی ضروری است. این رابطه ‌به این معنی است که بیمار با احترام و گوش دادن فعال درمان می شود و بدون قضاوت درمانگر، تجربیاتشان را منعکس می‌کنند. یک رابطه همیارانه وقتی ایجاد می شودکه درمانگر فعالانه به نگرانی ها و نظرات بیمارگوش دهد و تلاش کند که دنیا را از دیدگاه بیمار ببیند. این رابطه روحیه همیاری و تلاش دو طرفه ایجاد می‌کند. برعکس، هدف ها و خواسته های درمانی تحمیلی درمانگر و سبک مقابله ای او، رابطه رقابتی مخالف ایجاد می کندکه به طور زیادی در پایان زودرس درمان نقش دارد. توافق دوطرفه بر هدف های که مراجع را درگیر درمان می‌کند، یک فعالیت مهم است به علاوه این رابطه مهارت های و تمرین های بیمار را معتبرمی سازد و ‌بنابرین‏ اتحاد درمانی را تقویت می‌کند. جوهمیارانه، آمادگی بیماربرای یادگیری مهارت های جدید و راهبردهای مقابله ای سازگارانه تر را افزایش می‌دهد و محیطی فراهم می کندکه فرد موفیقت ها و شکست های استفاده راهبردهای جدید را ایجاد یک رابطه درمانی موفق آمیز با بیماران در درمان سرپایی ارزشمنداست. این مهارت‌های بالینی، با رویکردهای که در طی درمان، به خصوص طی هفته هایی اولیه درمان ترکیب می شود(مکری و اختیاری، ۱۳۸۸).

ساختارانتظارات

ساختاریک عنصراساسی در هر برنامه سرپایی مؤثراست. در درمان سرپایی ساختار با این توضیح برای بیمارکه فعالیت های درمانی شامل حضور در جلسات فردی وگروهی درمان شرکت در گروهای خودیاری، و برنامه ریزی روزانه که موجب حداقل تماس با وضعیت های پرخطر برای مصرف و رفتارهای جنسی می شود، شکل می‌گیرد.این ساختار، به بیماران در فهم برنامه درمانی و شکل گیری انتظارات بیمار و ایجادیک سیربهبودی کمک می‌کند. برنامه درمانی با ساختارمی تواند استرس را کاهش دهد و یک سبک زندگی باثبات و قابل پیش‌بینی که با سبک زندگی بی مسئولیتی، بابرنامه وآشفته دوران اعتیاد مغایراست، ‌ایجاد کند.

مؤلفه اولیه ساختارطی درمان سرپایی، برنامه ریزی برای فعالیت ها به طور روزانه و یا ساعت به ساعت است. هدف اصلی مهارت، آموختن برنامه ریزی، و بهرمندشدن از برنامه ریزی پیش از هر فعالیت، اعم از فعالیت های کاری، فعالیت درمان و بهبود، فعالیت های خانواده و فعالیت های آرامبخش است. این تمرین، تمرین برنامه ریزی، شناسایی و اجتناب از موقعیت ها و افرادپرخطر را آموزش می‌دهد و افراد را در رفتارهای جایگزین جدید و بدون دارو درگیر می‌کند. ایجاد برنامه شناسایی و اجتناب از موقعیت ها و افراد پرخطر را آموزش می‌دهد و افراد را در رفتارهای جایگزین جدید و بدون دارو درگیر می‌کند. ایجاد برنامه ۲۴ ساعته به بیمارکمک می کندکه به طورمؤثری، یک روز را در زمان درمان پاک بماند. این تمرین می‌تواند حس مغلوب شدن در اوایل بهبودی و یا حس غافل شدن از خود راکه طی تلاش برای حل کردن فوری مشکلاتی که به وسیله اعتیاد ایجادشده است، به وجودمی آید، کاهش دهد. بیمار باید برنامه ثبت شده را داشته باشد و هر روز به آن مراجعه بکند.

مهم است که مشاور، رونوشت از برنامه را داشته باشد وآن را درآغازجلسه بعدی، مورد بازبینی قراردهد، طی مراحل اولیه درمان، بیماران عمل کردن طبق برنامه را فراموش می‌کنند و یا تصمیم می ‌گیرند که برنامه را نادیده بگیرند. درطی درمان ممکن است لغزش هایی اتفاق بیافتد و این لغزش ها عدم استفاده از فرایندبرنامه ‌را تقویت می‌کند. بیماران باید ‌بدانند که می‌توانند درصورت لزوم برای تغییربرنامه اقدام کنند. ‌به این شرط که برای تغییر برنامه وقت مناسبی را بگذارند و فعالیت های جدید را جایگزین کنند. این فرایند به بیماران امکان تفکردر مورد صلاح بودن تغییربرنامه و عمل بودن برنامه را می‌دهد(برور[۷۹]، ۱۹۹۸).

مهارت های شناختی- رفتاری

دانش مهارت های درمان شناختی- رفتاری، در مدل ماتریکس بسیار مهم است(رینینگر[۸۰]، ۲۰۰۵) در ایجاد محتوای درمانی شناختی رفتاری در مدل ماتریکس، سهم بزرگ داشتند.

این رویکرد به بیماران آموزش می دهدکه مصرف مواد و عود و رفتارهای پرخطرجنسی، رویدادهای تصادفی نیستند و آن ها می‌توانند با آموزش مهارت ها و به کاربردن آن ها در زندگی روزمره، پاک بمانند و از عودجلوگیری نمایند. یکی از این مهارت ها، نظارت برخود به صورت آگاهی احساس کسالت یا نشانه های ناخوشایند، افکارنشانه های هشدار، وضعیت های پرخطر و رویدادهای ناگهانی است. بیماران مهارت های شناسایی برانگیزان ها، مهارت های مقابله و مدیریت مشکلات فوری را یاد می گیرند. آن ها به انجام دادن فعالیت های جدید در خارج از جلسات درمانی تشویق می‌شوند. در هر جلسه بیماران آنچه را که انجام داده‌اند و آنچه را که انجام نداده اند و موانعی را که با آن رو به رو می‌شوند را توضیح می‌دهند. هر عنوان جلسه ماتریکس، به تکنیک های درمانی شناختی رفتاری مربوط می شود. هر عنوان توسط درمانگر به بیمار معرفی می شود و درباره رابطه آن موضوع با موفقیت در بهبودی، توضیح داده می شود. در دفترچه تکالیف خانگی این مفاهیم توضیح داده می شود و سوال هایی از فرد پرسیده می شودکه مفاهیم را برای فرد، مشخص سازی می‌کند وآن را مرتبط با ویژگی های هرشخص می‌کند. هر بیمار در هر جلسه مطرح می کندکه هر موضوع چه نقشی در زندگی اش داشته است و چگونه مهارت هایی آموخته شده اند، به حل مشکل ها در بهبودی کمک می‌کند. درمانگر باید به بیمار انجام مهارت های آموخته شد را در روزهای بعد پیشنهاددهد(نجفی، بیگدلی، دهشیری، رحمتیان و طباطبایی، ۱۳۹۱).

بعضی ازنمونه های استفاده از تکنیک های مدیریت وابستگی در برنامه ماتریکس عبارتنداز :

پرهیز: درآغاز درمان، از بیماران خواسته می شود، هر روزی را که از رفتارهای پرخطردور می مانند درتقویم علامت بزنند.آغاز ‌هر جلسه، درمانگر با بیمارتعدادروزهای پاک را مورد بازبینی قرارمی دهد. ثبت این اطلاعات و مشخص کردن پیشرفت روزهای بدون رفتارپرخطر، تقویت مناسب برای فرداست.

به موقع آمدن درجلسات: شیرینی ها و شکلات هایی که ۵ دقیقه قبل از شروع جلسات وجوددارد. تنها به کسانی که در۱۰ دقیقه قبل از جلسات درکلینیک حضور داشته باشند، می‌توانند ازآنها استفاده کنند.

رفتار اعضا: مشاوران درطی جلسات، به مراجعانی که تغییرات مثبت در نگرششان یا بهبودی در رفتارشان رامنعکس می‌کنند، اعضای دیگر گروه را حمایت می‌کنند و قوانین را طی جلسه رعایت می‌کنند و رفتار آن ها را تشویق می‌کنند.

‌گروه‌های خودیاری

جلسات AA-NA بسیار قابل دسترس هستند، بدون هزینه هستند و مکانی هستندکه افراد بهبودیافته ‌در مورد مسائل مشابه صحبت کنند و اخیراًً چند مطالعه برای اثبات تجربی مفید بودن شرکت در برنامه های۱۲ قدمی انجام شده است. این جلسات برای بیماران، به عنوان منابع درمانی مداومی هستند و مدل ماتریکس شامل عنوان هایی است که برای آشناکردن بیماران با این منابع طرح شده است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:58:00 ب.ظ ]




حس انتخاب فرصتی است که شما احساس می کنید تا فعالیت هایی را انتخاب کنید که برای شما معنی دار هستند و آن ها را به شیوه ای که به نظر شما مناسب است، انجام دهید. احساس انتخاب، احساس قادر بودن و آزادی انتخاب به منظور استفاده از قضاوتتان است تا درک خود را به اجرا در آورید (توماس،۲۰۰۰،b2009).

دسی و ریان تجربه کردن حس خود تصمیم- گیری را به همراه حس شایستگی به عنوان اجزای سازنده ضروری برای انگیزش درونی به حساب می آورند. آن ها مشاهده کردند انتخاب درک شده انعطاف پذیری، خلاقیت، پیشقدم شدن، تاب آوری و خود انظباطی بیشتری را ایجاد می‌کند. بالعکس، این حس که توسط حوادث کنترل می شود به تنش، حالت هیجانی منفی تر منجر می شود و عزت نفس را کاهش می‌دهد. ابعاد سازنده ی حس انتخاب عبارتند از: تفویض اختیار، اعتماد، امنیت، هدف روشن، اطلاعات سه بعد تفویض اختیار، اعتماد و امنیت به فرد آزادی عمل می‌دهد تا انتخاب کند و دو بعد هدف روشن و اطلاعات به فرد اجازه می‌دهد تا انتخاب های آگاهانه داشته باشد (توماس،۲۰۰۰،a2009،b2009).

احساس اعتماد: اعتماد به علاقه مندی، شایستگی، گشودگی و اطمینان به دیگران مربوط می شود. وتن و کمرون (۱۹۹۸) اشاره دارند که افرادتوانمند دارای احساس اعتماد هستند و مطمئن هستند که با ان ها منصفانه و صادقانه رفتار می شود. این افراداطمینان دارند که حتی در مقام زیر دست نیز نتیجه نهایی کارهای آن ها نه تنها آسیب و زیان نخواهد داشت، بلکه درست و خوب خواهد بود. آن ها اطمینان دارند که صاحبان قدرت و اختیار با آن ها بی طرفانه رفتار خواهند کرد. با وجود این حتی در شرایطی که افراد قدرتمند درستی و انعطاف نشان نمی دهند، افراد توانا باز هم یه گونه ای احساس اعتماد شخصی را حفظ می‌کنند. به عبارت دیگر، اعتماد به معنی داشتن حس امنیت شخصی است. اعتماد همچنین به طور ضمنی بر این موضوع دلالت دارد که افراد خود را در یک موقعیت آسیب پذیر قرار می‌دهند، در نتیجه افراد توانمند ایمان دارند که در نهایت هیچ آسیبی در نتیجه آن اعتماد، متوجه آن ها نخواهد شد (عبداللهی و نوه ابراهیم، ۱۳۸۵).

تحقیقات ‌در مورد اعتماد نشان داده‌اند افرادی که به دیگران اعتماد می‌کنند، آمادگی بیشتری دارند تا صداقت و صمیمیت را جانشین تظاهر سازند. آن ها بیشتر مستعد صراحت، صداقت و سازگاری هستند تا ‌فریب‌کاری وظاهربینی؛ آن ها همچنین بیشتر پژوهشگرا، خودمختار، خودباورو مشتاق به یادگیری هستند، برای روابط متقابل ظرفیت بیشتری دارند و در گروه ها در مقایسه با افراد با اعتماد پایین درجه بالاتری از همکاری و خطرپذیری را نشان می‌دهند. افراد دارای حس اعتماد بیشتر به دیگران علاقه دارند و تلاش می‌کنند تا عضو مؤثری از گروه باشند. آن ها در ارتباطات خود صادق تر، و برای گوش دادن با دقت به دیگران، تواناترند. آن ها نسبت به افراد با سطوح پایین اعتماد در برابر تغییر کمتر مقاومت می‌کنند و برای انطباق با ضربه های روانی غیر منتظره تواناترند. احتمال بیشتری وجود دارد که افرادی که به دیگران اعتماد می‌کنند، خود قابل اعتماد و استانداردهای اخلاقی و شخصی بالایی برخوردار باشند (وتن و کمرون، ۱۹۹۸).

۳-احساس مؤثر بودن(پیشرفت، پذیرش نتیجه شخصی): مؤثر بودن ‌به این معنا است که فرد احساس می‌کند می‌تواند آنچه را که اتفاق می افتد تحت تآثیر قرار دهد (بیجینیا [۸۲]و همکاران،۲۰۰۹).

پیشرفت تحقق عملی است که فرد احساس می‌کند در حال حرکت و دستیابی به هدفی است و در برگیرنده ی حسی است که کارتان به جلو پیش می رود و فعالیت های شما به تحقق چیزی منجر می شود (توماس،a2009).

افراد توانا باور دارند که موانع محیط بیرونی فعالیت های آن ها را کنترل نمی کند، بلکه خود می‌توانند آن موانع را کنترل کنند. آن ها احساس “کنترل فعال” دارند، ‌به این معنی که محیط را با خواسته های خود همسو می‌کنند، بر خلاف “کنترل منفعل” که خواسته های افراد با تقاضای محیط همسو می شود (توماس و ولتهوس،۱۹۹۰). افرادی که دارای احساس مؤثر بودن هستند، می کوشند به جای رفتار واکنشی در مقابل محیط، تسلط خود را به آنچه می بینند حفظ کنند (محمدی اطهری، ۱۳۸۹).

داشتن احساس مؤثر بودن، کاملاً با احساس خود کنترلی رابطه دارد. برای اینکه افراد احساس توانمندی می‌کنند، نه تنها باید احساس کنند که آنچه انجام می‌دهند مؤثر است، بلکه باید احساس کنند که می‌توانند آن اثر را به وجود آورند. یعنی برای اینکه آن نتیجه با احساس توانمندی همراه باشد، آن ها باید احساس کنند که کنترل نتیجه تولید را در دست دارند. پژوهش ها ‌در مورد مؤثر بودن نشان می‌دهند که افراد برای کنترل شخصی از درون برانگیخته می‌شوند (عبداللهی و نوه ابراهیم، ۱۳۸۵).

ابعاد سازنده حس مؤثر بودن: جو همکاری کننده، رویدادهای مهم و جشن ها، دسترسی به دیگران و ارزیابی پیشرفت (توماس،۲۰۰۰،a2009،c2009).

۴-احساس معنی دار بودن(ارزشمند بودن): معنی دار بودن فرصتی است که افراد احساس می‌کنند اهداف مهم و با ارزشی را دنبال می‌کنند، ‌به این معنی که احساس می‌کنند در جاده ای حرکت می‌کنند که وقت و نیروی آن ها با ارزش و است و مأموریتی دارند که هدف مهمی را دنبال می‌کند. وقتی ‌در مورد کاری هیجان زده می شوید، نشان دهنده معنی دار بودن آن کار برای شما است که در این حالت تمرکز، توجه و صرف انرژی روی آن کار آسان است (توماس،a2009).

افراد به هنگام اشتغال به کاری که احساس می‌کنند معنی دار است، بیشتر به آن متعهد و درگیر می‌شوند و در پیگیری اهداف مطلوب، پشتکار بیشتری نشان می‌دهند و نسبت به زمانی که احساس معنی دار بودن فعالیت پایین است، نیروی زیادتری برای آن متمرکز می‌کنند. از آنجایی که کار با معنی با احساس امنیت و خود ارزشمندی همراه است، در اشتغال به آن هیجان و شوق بیشتری دارند. همچنین افرادی که با احساس معنی داربودن فعالیتشان توانمند شده اند، نو آور ترند، بر رده های بالا تر تأثیر گذارتر و کاراترند(وتن و کمرون،۱۹۹۸).

ابعاد سازنده حس معنی دار بودن: فضای عاری از بدبینی، اشتیاق های مشخص شده، ساختن تصوری هیجان انگیز و اهداف مرتبط(توماس،۲۰۰۰،a2009،b2009).

۲-۴-۲- ویژگی های افراد توانمند

افراد توانمند در عمل مسئولیت پذیر، متعهد، تلاش گر، خلاق، نوآور، منعطف، مشارکت پذیر و مؤثر هستند. علت این رفتارها را باید در انگیزه ها و تفکرات و آگاهی های این افراد جست و جو کرد. انگیزه با نیازهای این افراد مرتبط است. به عبارت دیگر، نیازغالب فرد علت اصلی رفتار او را تشکیل می‌دهد. بر اساس دیدگاه مزلو انسان توانمند درصدد خودشکوفایی است. ولی معتقد است با غلبه این نیاز، انسان در جست و جوی کار چالش انگیز بر می‌آید که خلاقیت برای پیشرفت و رشد به وجود می آورد و دائماً تلاش می کمد تا توانایی‌های بالقوه خود را درک کند. در این حالت فرد خودانگیز و خود یاب است(ایران نژاد پاریزی،۱۳۷۹). مجموعه ای از یافته های پژوهشی نشان داده‌اند که افراد توانمند دارای منبع کنترول درونی هستند.

نصر اصفهانی(۱۳۸۳)، ابطحی و حاسبی(۱۳۸۶) مجموعه ویژگی های افراد توانمند را به شرح زیر فهرست کرده‌اند:

خرد گرا: افرادتوانمند، خرد گرا هستند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:58:00 ب.ظ ]




جدول شماره۲-۱ جمع ­بندی مطالعات انجام شده در رابطه با سبک­های یادگیری

محقق

سال

عنوان

نتایج

رحمانی شمس

۱۳۷۸

«مقایسه تیپ­های شخصیتی و سبک­های یادگیری در دانشجویان زن و مرد چهار رشته پزشکی، فنی- مهندسی، هنر و علوم انسانی»

نتایج این تحقیق نشان می­دهد که افراد با سبک های واگرا و انطبا ق یابنده تمایل به برونگرایی دارند و دانشجویانی که سبک های همگرا و جذب کننده را به کار می­برند به درون­گرایی گرایش دارند. همچنین دانشجویان مردی که بیشتر سبک­های انطباق یابنده و همگرا داشتند، روان­پریش­خو بودند.

محمدزاده

۱۳۸۴

«مقایسه دانشجویان دارای سبک­های یادگیری مختلف از لحاظ ویژگی های شخصیتی، انگیزه پیشرفت و عملکرد تحصیلی»

نتیجه گرفت بین سبک­های یادگیری دانشجویان و ویژگی شخصیتی آ­ن­ها تفاوت معناداری وجود دارد. همچنین بین سبک­های یادگیری و ویژگی­های شخصیتی دانشجویان با عملکرد تحصیلی آ­ن­ها تفاوت معناداری مشاهده شد.

ایزدی و محمد زاده ادملایی

۱۳۸۶

«بررسی رابطه سبک­های یادگیری، ویژگی­های شخصیتی و عملکرد تحصیلی دانش آموزان سال اول دبیرستان های بندپی شرقی شهرستان بابل»

‌به این نتایج دست یافتند که، بین سبک­های یادگیری و ویژگی­های شخصیتی دانش ­آموزان با عملکرد رابطه­ای معنی­دار وجود دارد.

‌رزم‌ جویی

۱۳۸۸

«رابطه تیپ­های شخصیت یونگ و ابعاد آن با پیشرفت تحصیلی در گروهی از دانشجویان دانشگاه شیراز»

نتایج پژوهش حاکی از آن بود که تیپ­های قضاوت­گر و حسی (به نسبت دیگر تیپ ها) پیشرفت تحصیلی بهتری داشتند.

کرونول و مانفردو

۱۹۹۴

«بررسی رابطه سبک یادگیری و عملکرد تحصیلی»

با بهره گرفتن از آزمون های تعقیبی مشخص شد که افراد با سبک یادگیری تفکر انتزاعی از بالاترین نمره­ها در پیشرفت تحصیلی برخوردارند

بوساتو، پرینز، الشوت و هاماکر

۱۹۹۸

«رابطه ویژگی های شخصیتی و انگیزه پیشرفت با سبک­های یادگیری دانشجویان»

به نتایج زیر رسیدند: ویژگی شخصیتی برونگرایی با سبک­های یادگیری معنی­مداری، بازآفرینی­مداری و کاربردمداری، رابطه مثبت دارد. هم­چنین، ویژگی شخصیتی توافق با سبک­های یادگیری معنی­مداری، رابطه مثبت و با سبک­یادگیری بدون جهت، رابطه منفی داشت.

دمیرباس و دمیرکان

۲۰۰۳

«بررسی ارتباط پیشرفت تحصیلی وطراحی در کارگاه های طراحی معماری بر اساس سبک­های چهارگانه یادگیری کلب»

‌به این نتیجه رسیده ­اند که یادگیرنده­های جذب­کننده بیشترین پیشرفت و یادگیرنده­های انطباق­یابنده کمترین پیشرفت را در طول چهار مرحله طراحی در طول یک ترم داشته اند.

آلفرد

۲۰۰۳

«مقایسه سبک­های ارتباطی، سبک یادگیری وابسته به شخصیت در جامعه کلاس دانشجویان مشغول به تحصیل در دانشگاه های مجازی»

نتایج : بین سبک یادگیری احساسی- لمسی با سبک ارتباطی دوستانه و بین سبک یادگیری تفکر حسی با سبک­های ارتباطی نقشپذیری، بشاش بودن و تسلط تفاوت تفاوت معنی­داری وجود داشت.

دمیرباس و دمیرکان

۲۰۰۷

«ارتباط عملکرد دانشجویان و سبک­های یادگیری»

یافته ­های آن ها حاکی از آن است که دانشجویان طراحی بیشترجذب کننده و همگرا هستند و دانشجویان همگرا علاقه بیشتری نسبت به واگراها به طراحی دارند و اینکه باید دانشجویان واگرا را برای ارائه ایده­هایشان تشویق کرد تا آن ها بتوانند با ارائه ایده­های جدیدشان موجب جنب و جوش بیشتر در کارگاه های طراحی شوند و همچنین بتوان آن ها را در رسیدن به راه ­حل­های ایده­های مطرح شده کمک کرد.

۲-۴٫ نتیجه ­گیری

درمورد مسئله مورد توجه این پژوهش متأسفانه پژوهشی که به شکل مستقیم به موضوع سبک­های یادگیری و رابطه آن با دین­باوری در دانشجویان پرداخته باشد در پیشینه پژوهش منابع سندی در دست نیست، در بیشتر پژوهش­های انجام شده از اهمیت سبک یادگیری در شناخت ویژگی­های متفاوت افراد به عنوان یک فاکتور پیش‌بینی کننده برای مشخص نمودن بسیاری از ویژگی­ها ی آدمی ذکر گردیده است و اهمیت توجه به آن­ها در دانشجویان به ابعاد مختلف مورد توجه بوده است و اما آنچه در این بین خصوصاً در ایران کمتر مورد توجه بوده توجه به سبک­های یادگیری به عنوان فاکتور ارزیابی کننده برای مشخص کردن گرایش به دین­باوری افراد ‌می‌باشد.

بر این اساس پژوهش حاضر می‌تواند رابطه­ای معنی­دار بین سبک­های یادگیری و گرایش به دین­باوری در بین دانشجویان جامعه آماری بیابد موضوعی که در هیچ یک از پژوهش­های گذشته مورد توجه قرار نگرفته است.

آنچه مشخص است این است که ما ابتدا باید سبک­های یادگیری دانشجویان شناخت کاملی به دست آورده یعنی تیپ­های شخصیتی آنان را شناسایی کرده و ‌بر اساس آن انتظار داشته باشیم که چه گرایشی نسبت به دین دارند. به عنوان مثال از فردی با تیپ شخصیتی درونگرا نباید انتظار داشت که نگرش و گرایش خود را نسبت به دین و مسائل آن به صورت آشکار نشان دهد، این چنین فردی احساسات درونی خود را کمتر به بیرون منعکس می­ کند و ما نباید انتظاری به غیر از این داشته باشیم.

فصل سوم:

روش­شناسی پژوهش

۳-۱٫ مقدمه:

این فصل مواردی از جمله روش و ابزارهای جمع‌ آوری داده ­ها و جامعه آماری مناسب، تعیین، شناسایی و تعریف آن، نمونه ­های آماری و تعیین آن­ها از طریق روش نمونه گیری مناسب اختصاص دارد. در ادامه به روش تجزیه و تحلیل داده ­ها اشاره می­ شود.

۳-۲٫ روش پژوهش:

روش هر پژوهش تابع هدف و موضوع آن است و به عبارت دیگر هدف پژوهش مشخص می­ کند که پژوهشگر چه شیوه­ای را انتخاب نماید تا او را هرچه دقیق­تر و سریع­تر در دستیابی به پاسخ­های احتمالی کمک نماید. این پژوهش از لحاظ هدف جزء پژوهش­های کاربردی و از لحاظ جمع ­آوری داده ­ها در زمره پژوهش­های توصیفی است. طرح آن از نوع همبستگی (رگرسیون) ‌می‌باشد زیرا در این نوع تحقیقات متغییرها دستکاری نمی­شوند و همان گونه که هستند در شرایط طبیعی از طریق داده ­های پرسشنامه مورد بررسی قرار می­ گیرند.

چون می­خواهیم تغییرات متغیر ملاک(دین باوری) را ‌بر اساس متغیر پیش بین(سبک یادگیری یونگ) بررسی کنیم از طرح همبستگی استفاده می­کنیم.

این روش برای مطالعه میزان تغییرات یک یا چند عامل در اثر تغییرات یک یا چند عامل دیگر است. مزیت عمده آن این است که به محقق اجازه می­دهد متغییرهای متعددی را اندازه ­گیری کند و همزمان همبستگی بین آن ها را محاسبه کند(دلاور،۱۳۹۲).

۳-۳ جامعه آماری:

جامعه آماری در این پژوهش، شامل کلیه دانشجویان دانشکده تحصیلات تکمیلی دانشگاه آزاد کرمانشاه در سال تحصیلی ۹۴-۹۳ مشغول به تحصیل هستند که حدود۱۰۰۰۰ نفر می­باشند.

۳-۴ نمونه و روش نمونه گیری:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:58:00 ب.ظ ]




«برنامه ریزی یا سیاست‌گذاری فرهنگی شامل اصول و راهبردهای کلی و عملیاتی شده‌ای است که بر نوع عملکرد فرهنگی یک نهاد اجتماعی استیلا دارد. ‌به این اعتبار، منظومه‌ای سامان یافته از اهداف نهایی دراز مدت و میان مدت قابل سنجش و نیز ابزارهای وصول به آن اهداف را دربر می‌گیرد. به عبارت دیگر، سیاست گذاری فرهنگی، نوعی توافق رسمی و اتفاق نظر مسئولان و متصدیان امور در تشخیص، تعیین و تدوین مهم‌ترین اصول و اولویت‌های لازم و ضروری در فعالیت فرهنگی می‌باشد و راهنما و دستور العمل برای مدیران فرهنگی خواهد بود.[۳۰]»

با توجه به تعاریف فوق می توان برنامه ریزی فرهنگی را تلاشی آگاهانه برای تغییر در زمینه نظام شناخت‌ها و باورها و نظام ارزش ها و گرایش ها و نظام رفتارها و کردارهای یک جامعه در جهت رسیدن به وضعیت مطلوبی که برنامه ریزی آن را از پیش تعیین ‌کرده‌است،تعریف کرد.درتمام طول تاریخ اندیشه بشری نوعی چالش نظری درباره امکان و ضرورت برنامه ریزی و سیاست گذاری فرهنگی وجود داشته و در پاسخ ‌به این سوال مهم دو دیدگاه کلان مطرح شده است:

۱-دیدگاهی که با سیاست گذاری و برنامه ریزی فرهنگی مخالف است:در این رویکرد فرهنگ ساختار ویژه ای دارد که دگرگونی ها و تغییرات آن کاملا تابع ساز و کارهای درونی و تاریخی اش است و به هیچ رو نمی توان از بیرون و مطابق طرح و برنامه ای خاص تغییرات پیش‌بینی شده ای در آن پدید آورد. «اتخاذ سیاست فرهنگی مشخص ، تهدیدی علیه آزادی انتخاب فرد و توسعه تجاریست و اصولا ضرورتی برای آن وجود ندارد،فرهنگ مقوله ای کیفی و حاصل زندگی عده کثیری از مردم در یک شرایط مشابه و در مدت زمان نسبتا طولانی است،لذا نباید آن را از عمر متعالی و کیفی به زمین خاکی و عالم انسانی برنامه ریزی تنزل داد. تنوع فرهنگی ، خلاقیت فرهنگی و تغییر فرهنگ ،موضوعات مهم این گروه هستند.

در آمریکا با برنامه ریزی وسیاست گذاری فرهنگی به سه دلیل مخالفت می شود : ۱- تنظیم سیاست های هماهنگ در این عرصه، برفعالیت سازمان های خصوصی تاثیر مختل کننده دارد.۲- سیاست گذاری فرهنگی دولت ،باعث مداخله نابجای دولت در توسعه فرهنگی می شود،این مداخله برلزوم تبعیت (نه هدایت کنندگی) دولت در عرصه فرهنگ از بخش خصوصی تاثیر منفی می‌گذارد.[۳۱]»

۲- دیدگاهی که سیاست گذاری فرهنگی را یک ضرورت می‌داند:در رویکرد دوم با پذیرش امکان مدیریت فرهنگ و تأکید بر ضرورت آن به مدیریتی تمام عیار که با سلب آزادی و اختیار بشری نیز همراه است و با هدف همسان سازی اجتماعی صورت می‌گیرد اعتقاد دارد.«برنامه ریزی وسیاست گذاری فرهنگی را نه تنها یک امر میسر و شدنی ، بلکه یک ضرورت اجتناب ناپذیر می‌داند.تهدیدی برای آزادی انتخاب فرد محسوب نمیشود و اگر هم باشد،اصولا گریزی از آن نیست .هرگام عقب نشینی نظام مستقر در هدف گذاری و سیاست‌گذاری حوزه ی فرهنگی به معنای پیشروی رقبای حاضر در صحنه منازعات قدرت و عقب نشینی نظام سیاستی به معنای وا نهادن قدرت به رقیب حاضر در صحنه سیاسی است.[۳۲]»

امروزه دولت ها هم به لحاظ تبلیغ آرمانها و هدف ها بنابر ایدئولوژی رسمی و هم بنا به احساس ضرورت دست یافتن به هدف ها و مقصدهای سیاسی خویش،برنامه ریزی، اجرا،کنترل و نظارت بر فعالیت های فرهنگی را بر عهده می گیرند و در این جهت نقش،وظیفه و مسئولیتی آگاهانه می‌پذیرند و در مجموع تاثیری چشم گیر ایجاد می‌کنند.استدلال‌ها و دلایل فراوانی برای حضور مؤثر دولت در برنامه ریزی فرهنگی وجود دارد که به مهمترین آن ها اشاره می شود:

ضرورت هدایت و سرپرستی کلیه شوون زندگی اجتماعی در جهت سعادت، قانونمندی و ضابطه مندسازی فرهنگ، مقابله با هرج و مرج فرهنگی، اتخاذ موضع فعال فرهنگی در نظام موازنه جهانی، جلوگیری از ورود فرهنگ بیگانه به عرصه فرهنگ بومی، استقلال فرهنگی و… از جمله دلایل حضور دولت در برنامه ریزی فرهنگی می‌باشد.

نقش و جایگاه دولت در برنامه ریزی فرهنگی

برنامه ریزان فرهنگی معمولا دولت ها هستند. دو شیوه در خصوص میزان و نحوه دخالت دولت ها در برنامه ریزی فرهنگی وجود دارد:۱- حمایت یا شیوه ای که معتقد به دخالت حداکثری دولت در امر برنامه ریزی فرهنگی است .دخالت های دولت را در امر برنامه ریزی فرهنگی به رسمیت می شناسد و اصولا تنها برنامه ریز اصلی فرهنگی را دولت می‌داند.۲- .متولی گری یا شیوه ای که معتقد به حمایت دولت از فعالیت ها و امور فرهنگی و نظارت بر آن ها‌ است که دولت را ‌به این دو عرصه ، یعنی حمایت و نظارت محدود می کند.

«یونسکو : دخالت دولت باید محدود به فراهم آوری امکانات برای رشد و تعالی فرهنگ ،توسط فرهنگ دوستان باشد. دخالت بیش از حد دولت ،عرصه را بر فرهنگ دوستان و فرهنگ ورزان تنگ کرده و خلاقیت و مشارکت آن ها را در این عرصه ، پایین می آورد. لذا با تعیین حدود دخالت دولت میتوان عرصه را برای فعالیت بخش خصوصی و علاقه مندان ‌به این حوزه باز کرد.در جهان کنونی،اکثر دولت های پیشرفته چنین سیاستی را پذیرفته و در امر برنامه ریزی فرهنگی برای دولت جایگاه تولی گری قائل هستند.[۳۳]»

اصلی ترین فعالیت‌های فرهنگی

میتوان ساماندهی فرهنگ را از طریق کنترل و هدایت سه نحوه فعالیت یعنی-نظام گمانه زنی یا احتمالات،نظام گزینش یا انتخاب و نظام پردازش با ایجاد نسبتها و معادلات به انجام رساند.

‌بر اساس این تعریف از فرهنگ اصلی ترین وظیفه دولت، مدیریت فرهنگی در سه سطح ذیل می‌باشد:۱- مدیریت و بهینه سازی در گمانه زنی اطلاعات اجتماعی: یعنی مدیریت به گونه‌ای انجام شود که سرعت گمانه زنی و پیدایش احتمالات جدید در تمامی سطوح فرهنگی مرتباً افزایش یابد.۲- مدیریت و بهینه سازی درگزینش اطلاعات اجتماعی: یعنی مدیریت و هدایت به گونه‌ای انجام شود که میزان دقت ابزارهای سنجشی و منطقی و محاسباتی جامعه دایماً بهینه و ارتقا یابد.۳- مدیریت و بهینه سازی در پردازش اطلاعات اجتماعی: یعنی مدیریت به گونه‌ای انجام شود که میزان تأثیر مفاهیم در هماهنگسازی نظام فکری (اعتقادی، نظری، کاربردی) جامعه افزایش یابد و سطح تفاهم و پذیرش اجتماعی نسبت به فرهنگ تکاملی ارتقا یابد.

راندمان فعالیت‌های فرهنگی

راندمان این سه سطح از فعالیت‌های فرهنگی دولت عبارتند از:

درسطح خرد:توسعه و هماهنگ سازی گمانه ها و نظام احتمالات در مفاهیم اعتقادی، نظری و کاربرد،توسعه و هماهنگسازی گزینش گمانه ها در مفاهیم اعتقادی، نظری و کاربردی ،توسعه و هماهنگ سازی پردازش مفاهیم اعتقادی، نظری و کاربردی.در سطح کلان: مدیریت بر پیدایش سرعت احتمالات و گمانه زنی ،مدیریت بر پیدایش دقت گزینش و انتخاب احتمالات،مدیریت بر پیدایش تأثیر پردازش اطلاعات در عینی. در سطح توسعه: توسعه صیانت اجتماعی- فرهنگی،توسعه عدالت اجتماعی- فرهنگی،توسعه اعتماد اجتماعی- فرهنگی. راندمان نهایی این سه سطح خرد، کلان و توسعه، تکامل اجتماعی فرهنگ خواهد بود.[۳۴]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 05:58:00 ب.ظ ]