نوع اول: معامله اشیای نجس نظیر سگ، خوک، خمروفقاع، برخی معتقدند علت حرمت خرید و فروش اشیای نجس و متنجس آن است که نمی توان از آن ها استفاده ای کرد. ‌بنابرین‏ در صورتی که انتفاع جایز از آن ممکن شود، خرید و فروش برای آن انتفاع ممنوع نیست.[۱۹۱]

نوع دوم: معامله اشیا برای مقاصد نامشروع مانند خرید و فروش آلات لهو و وسایل قمار یا فروش سلاح به دشمنان دین.

نوع سوم: معامله اشیائی که منفعت حلال و عقلایی ندارند؛ منفعتی مجوز خرید و فروش اجناس می شود که حلال بوده و غالباً به آن نیاز باشد؛ به گونه ای که خردمندان برای به دست آوردن آن اقدام کنند. البته ممکن است این نیاز تنها برای مواقع اضطراری باشد؛ مانند برخی گیاهان دارویی که در وقت درمان مورد نیاز است.[۱۹۲]

نوع چهارم: اکتساب از راه اعمالی که خود حرام هستند مانند کسب درآمد از طریق انتشار مطالب گمراه کننده، رشوه، ناسزا گویی، شعبده و جادوگری، غش در معامله، غنا، قمار و دروغ.

نوع پنجم: اکتساب از راه انجام اعمالی که بر انسان واجب است.

شیوه معمول سایر فقیهان پس از محقق حلی، از جمله شیخ انصاری،[۱۹۳] و امام خمینی (ره) نیز همین است.

با توجه ‌به این مقدمات می توان به نتایج زیر دست یافت:

۱- اشتغال در صنعت تبلیغات تجاری از نظر شرعی با منع ذاتی رو به رو نیست و مانعی ندارد که اشخاص حقیقی یا حقوقی از راه تولید یا پخش پیام های تبلیغاتی در خصوص کالا یا خدمات دیگران کسب درآمد کنند. در این باره نه تنها منعی نرسیده است، که از برخی روایات می توان جواز آن را استنباط کرد. برای نمونه در حدیثی آمده است که حضرت علی علیه السلام خطاب به دلالان فرموده اند: «یا مَعاشِرَ السّشماسِرهُ اَقلُّوا الأیمانَ فَإنها منفقهُ لِلسَّلعَه و مُمحِقَهُ للرّبحِ»[۱۹۴]

«سَماسِره» جمع «سمسار» است. این واژه که در اصل فارسی است، به معنای واسطه بین خریدار و مشتری و کسی است که به سود یکی از طرفین معامله در راه جلب نظر و ترغیب طرف دیگر تلاش می‌کند.[۱۹۵] حضرت بدون منع کسانی که چنین شغلی داشته اند، تنها به آنان توصیه فرموده اند تا از سوگند های خود بکاهند؛ زیرا این عمل گر چه موجب فروش بهتر کالا می شود، اما سود آن را (بی برکت ساخته و) از بین می‌برد.

تأسیس کانون های تبلیغات تجاری و تلاش در راه ترغیب مشتری ها به خرید کالا یا خدماتی خاص نوعی از همین شغل است؛ «سماسره» نیز با معرفی و تمجید کالا تلاش می کرده‌اند تا طزف مقابل را به معامله تشویق کنند و به همین دلیل و احتمالاً برای اثبات راستگویی خود سوگند هم یاد می کرده‌اند؛ کاری که حضرت توصیه به کم کردن آن فرموده اند: «أقلّوُا الایمان». در شأن نزول آیه ۱۱ سوره جمعه نیز روایاتی نقل شده است که از جهات گوناگون شایسته ی دقت است. این آیه، پس از آیه هایی نازل گشته است که می فرماید: «ای کسانی که ایمان آورده اید! هنگامی که برای نماز روز جمعه اذان گفته می شود و به سوی ذکر خدا بشتابید، و خرید و فروش را رها کنید که این برای شما بهتر است، اگر می دانستید! و هنگامی که نماز پایان گرفت شما آزادید در زمین پراکنده شوید و از فضل الهی طلب کنید، و خدا را بسیار یاد نمایید تا رستگار شوید».[۱۹۶]

سپس در آیه مورد بحث آمده است: «هنگامی که تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند پراکنده می‌شوند و به سوی آن می‌روند، و تو را ایستاده رها می‌کنند. بگو آن چه نزد خدا است بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزی دهندگان است».[۱۹۷]

بر اساس روایات مختلفی که شیعه و سنّی در شأن نزول این آیات نقل کرده‌اند «در یکی از سال ها که مردم مدینه گرفتار خشکسالی و گرسنگی و افزایش نرخ اجناس شده بودند، «دحیه» با کاروانی از شام فرا رسید و با خود مواد غذایی آورده بود. در حالی که روز جمعه بود و پیامبر صلی اللّه علیه و آله و سلم مشغول خطبه نماز جمعه بود، طبق معمول برای اعلام ورود کاروان طبل زدند و حتی بعضی دیگر آلات موسیقی را نواختند. مردم خود را به سرعت به بازار رساندند. در این هنگام مسلمانانی که در مسجد برای نماز اجتماع کرده بودند، خطبه را رها کرده «و برای تأمین نیازهای خود به سوی بازار شتافتند. تنها دوازده مرد و یک زن در مسجد باقی ماندند. (آیه نازل شد و آن ها را سخت مذّمت کرد) پیامبر (ص) فرمود: اگر این گروه اندک هم می رفتند، از آسمان سنگ بر آن ها می بارید».[۱۹۸]

به عقیده ی مفسران «تعبیر به لهو اشاره به طبل و سایر آلات لهوی است که به هنگام ورود قافله تازه ای به مدینه می زدند که هم نوعی اخبار و اعلام بود و هم وسیله ای برای سرگرمی و تبلیغ کالا».[۱۹۹]

همچنین در آیه ۱۱، «ضمیر در الیها به تجارت باز می‌گردد؛ یعنی به سوی مال التجاره شتافتند. این به خاطر آن است که لهو، هدف اصلی آن ها نبود، بلکه مقدمه ای بود برای اعلام ورود کاروان و یا سرگرمی و تبلیغ کالا در کنار آن».[۲۰۰]

چنان که ملاحظه می شود، در این جریان، اصل تبلیغاتی که کاروان داران برای فروش کالای خود کرده بودند، مورد اعتراض قرار نگرفته است. آن چه سرزنش شده است، تنها زمان این تبلیغات و شیوه آن است. در زمان برگزاری نماز جمعه مسلمانان موظف به کنار نهادن خرید و فروش بوده اند و ضمناً این تبلیغات به گونه ای بوده که از نظر شرعی «لهو» و ممنوع بوده است. البته افزون بر این نمازگزارانی هم که استماع خطبه های پیامبر را رها کرده و جذب تجارت یا تبلیغات تجاری[۲۰۱] ممنوع شده اند، شایسته سرزنش هستند.

۲- گر چه تبلیغات تجاری فی نفسه ممنوع و حرام نیست، اما باید مراقب بود تا مصداق یکی از مکاسب محرمه نشود. در این صورت محکوم به حکم دیگری خواهد شد؛ برای مثال سوگند زیاد (اما راست!) یا استفاده از موسیقی حرام یا آلات لهو در تبلیغات تجاری آن را با کراهت یا حرمت رو به رو می‌کند؛ چنان که از روایات پیشین آشکار شد.

همچنین تبلیغ تجاری برای فروش کالا های نجس مانند خمر یا گوشت خوک حرام است. علاوه بر این، تبلیغ برای کالا هایی که تنها کاربرد حرام و نامشروع دارند یا هیچ منفعت حلال عقلایی برای آن ها وجود ندارد و یا تبلیغ آمیخته با شیوه های حرام (مانند انتشار مطالب گمراه کننده، فریب دهنده، دروغ، قمار و …) ممنوع است؛ برای مثال، چنان که خواهیم گفت، تعیین جایزه در تبلیغات برای مصرف کنندگان اشکال ندارد، اما اگر این جایزه به صورتی در آید که مصداق قمار محسوب شود، حرام خواهد بود.

تبلیغاتی این چنین شاید در برخی موارد «اعانه براثم» نیز محسوب شود. «حرمت اعانه براثم» از جمله قواعد مشهور فقهی است که به استناد دلایل شرعی اثبات شده و در موارد بسیاری اعمال گردیده است.[۲۰۲]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...