هوش سازمانی به معنای کسب دانش و اطلاعات جامع از همه عواملی که بر سازمان تاثیر می‌گذارد. منظور از همه عوامل یعنی اطلاعاتی که از مشتریان، ارباب رجوع، رقبا، محیط اقتصادی، محیط فرهنگی، فرایندهای سازمانی (مالی، اداری، حفاظتی، تولیدی، منابع انسانی، بودجه و …) که تاثیر زیادی بر کیفیت تصمیمات مدیریتی در سازمان می‌گذارد هوش سازمانی است. هوش سازمانی شما را برای تصمیم‌گیری در همه عوامل مؤثر بر سازمان و شرکت‌ها توانمند می‌سازد.

هر کارمند می‌تواند وظیفه اش را به نحو احسن انجام دهد، اگر تصمیم‌گیری‌ها در سازمان‌ها بر مبنای اطلاعات واقعی باشد تا بر مبنای حدسیات و یا اینکه چگونه در گذشته آن کار را انجام می‌داده‌اند، کارها به درستی پیش نخواهد رفت. در این باره نیاز به مستندات است، مستندات از همه عوامل یک سازمان، مجموع این مستندات و آمارها است که مانع از سعی و خطا می‌گردد. وعده ای که هوش سازمانی به شما می‌دهد یعنی وعده دسترسی فوری به همه داده های موجود در شرکت و سازمان شما با داشبوردهای دیجیتالی و شاخص‌های عملکرد موردنیاز تا سازمان خود را اداره کنید.
چه اتفاقی رخ می‌داد اگر می‌توانستید بی‌نهایت کاوش در اجزا در داده های موجود و از منظرهای متفاوت (به عمل تجزیه اطلاعات به بخش‌های کوچک‌تر و نمایش آن از منظرهای متفاوت برای درک بهتر در تصمیم‌گیری‌ها گفته می‌شود.) می‌نمودید بدون اینکه لازم باشد بدانید از چه سیستمی تا سطح (تراکنش‌ها[۱۱])، این داده ها می‌آیند کارتان را بهتر انجام می‌دادید؟

هوش سازمانی به همه شرکت‌ها کمک می‌کند تا از طریق گزارش‌گیری و تحلیل داده ها، عملکرد اثربخش و مطمئن بدون دردسر اضافی و هزینه های اجرائی زیاد و سعی و خطا به دست آورند.

متاسفانه هنگامی که این سیستم‌ها، تراکنش‌ها و تعاملات داده ها را خوب اجرا می‌کنند، در برابر گزارش‌گیری تحلیل و دسترسی به داده ها کم می‌آورند، بهبود و قابلیت‌های تحلیل و گزارش‌گیری شرکت‌ها جزء اولویت‌های مدیران ارشد مالی CFO[12] در سال ۲۰۰۵ قرار گرفت.

در رابطه با هوش سازمانی تعاریف مختلفی از سوی صاحب نظران متعدد مطرح گردیده است که در زیر به پاره ای از آن ها اشاره می شود :

    1. گلین[۱۳]معتقداست هوش سازمانی حاصل اجتماع وتعامل هوش تک تک اعضای سازمان است.هوش سازمانی فرایندی اجتماعی است که تئوری‌های آن ‌بر اساس تئوری‌های هوش انسانی طرح ریزی شده است.

    1. مک مستر در سال ۱۹۹۶ هوش سازمانی را اینگونه تعریف می‌کند: هوش سازمانی ظرفیت یک شرکت به عنوان یک مجموعه برای جمع‌ آوری اطلاعات،نوآوری،تولید دانش و عمل به طور مؤثر بر مبنای آن دانش تولید شده در سازمان است.

    1. از نظر لیبوویتز[۱۴] هوش سازمانی عبارت است از : مجموعه تمام هوشمندی ها که به منظور ایجاد یک دیدگاه مشترک، فرایند نوسازی(بازبینی) و هدایت کل سیستم مورد استفاده قرار می‌گیرد.

    1. به عقیده سیمیک[۱۵] هوش سازمانی عبارت است از : توانایی فکری یک سازمان به منظور حل مشکلات سازمانی که تمرکز آن بر تلفیق توانایی های فنی و انسانی برای حل مشکلات است.

    1. ماتسودا اعتقاد داشت که هوش سازمانی: مجموعه های پیچیده، تعاملی، انباشته شده و هماهنگ کننده از هوش انسانی و ماشینی سازمان به عنوان کل می‌باشد.

    1. کارل آلبرشت نیز هوش سازمانی را چنین تعریف ‌کرده‌است : هوش سازمانی توانایی است که تمام توان فکری سازمان را به حرکت وا می‌دارد و این توان فکری را بر دست یابی به رسالت و مأموریت‌ خود متمرکز می‌کند.

    1. به زعم هلال[۱۶]، هوش سازمانی توانایی سازمان در ایجاد و بهره گیری از دانش مطلوب در تطابق با شرایط محیطی است ،همچنین ویلیام هلال معتقد است هوش سازمانی،ظرفیت یک سازمان در جهت خلف دانش به کارگیری راهبردی آن به منظور هماهنگی و تطابق با محیط اطرافش می‌باشد

    1. شوانینگر[۱۷] هوش سازمانی را توانایی یک سازمان در درک و پاسخ گفتن به محیطش به طوری که بتواند به

    1. اهدافش دست یابد و رضایت ذی‌نفعانش را جلب کند.

    1. لئون و گابریلا[۱۸] معتقدند هوش سازمانی توانایی یک سازمان در ایجاد دانش و به کارگیری آن به صورت راهبردی برای سازگار شدن با محیطش تعریف می نمایند.

  1. سیمیچ هوش سازمانی را این گونه تعریف می‌کند : توانایی فکری یک سازمان به منظور حل مشکلات سازمانی،تأکید وی بر تلفیق انسان و توانایی‌های فنی وی در جهت حل مسائل است.هوش سازمانی از نظر او،دقیقا شامل مجموعه ای از اطلاعات ،تجربه ،دانش و درک مسائل سازمانی است.

همچنین به عقیده یولز در سال ۲۰۰۵ ،ایده و مفهوم هوش سازمانی پارادایم های جزیی دیگری همچون یادگیری سازمانی و مدیریت دانش را نیز در بر می‌گیرد . ماتسون شانس عملکرد در سازمان های هوشمند را در مقایسه با سازمان‌هایی با بهره هوشی سازمانی پایین تر تقریبا ۵ برابر می دانند. اما آلبرخت جهت موفقیت در کسب و کار به داشتن سه عامل انسان هوشمند تیم های هوشمند و سازمان‌های هوشمند اشاره می‌کند. وی عنوان می‌کند هنگامی که افراد باهوش در یک سازمان جمع می‌شوند به سوی کند ذهنی و کم هوشی جمعی گرایش پیدا می‌کنند. او برای ‌پاسخ‌گویی‌ و جلوگیری از کند ذهنی گروهی،از عنوان هوش سازمانی استفاده می‌کند.

آنچه نهایتاً در اثر تحقیق در خصوص هوش سازمانی حاصل گردیده و مقدمتا با مطالعه هوش سازمانی و سپس نظام های همکاری بین انسان‌ها آغاز گردیده است تعریفی است که کارل آلبرخت با این مضمون ارائه می‌دهد: گنجایش و ظرفیت یک سازمان جهت جمع‌ آوری اطلاعات و درک ماهیت محیط و تبدیل اطلاعات به دانش و راه حل هایی که توسط آن محیط ارزشمند قلمداد شود.(جمال زاده ،غلامی،سیف،۱۳۸۸ )

تاریخچه هوش سازمانی :

هوش سازمانی مفهومی جدید در عرصه متون سازمان و مدیریت است. پیشینه موضوعی هوش سازمانی به دهه ۱۹۹۰ بر می‌گردد و ریشه‌های آن باید در نظریه های مدیریت دانش و یادگیری سازمانی جستجوکرد ، اما سخن از هوش سازمانی از سال ۱۹۹۲ به طور آشکار و صریح در مقاله ای که ماتسودا با عنوان «هوش سازمانی، اهمیت آن به عنوان یک فرایند و فراورده» در کنفرانس بین‌المللی اقتصاد در توکیو منتشر کرد، مطرح شده است. در این مقاله ضمن تشریح معنا و مفهوم هوش سازمانی، فرایند هوش سازمانی را متشکل از پنج عنصر و فراورده هوش سازمانی در قالب طراحی شبکه های اطلاعاتی معرفی ‌کرده‌است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...