خودآگاهی یا تشخیص احساس در همان زمان که در حال وقوع است، بخش مهم و کلیدی هوش هیجانی را تشکیل میدهد. توانایی کنترل و اداره لحظه به لحظه احساسها نشان از درک خویشتن و بصیرت روان شناسانه دارد. مدیران و رهبرانی که درجه ای بالا از خود آگاهی دارند، با خود و دیگران صادق هستند و می دانند که چگونه احساسهایشان بر آن ها، سایر مردم و عملکرد شغلیشان تاثیر میگذارد. آن ها با یک احساس قوی از خودآگاهی، با اعتماد به نفس و در استفاده از قابلیت هایشان کوشا هستند و می دانند چه وقت درخواست کمک کنند (بویاتزیس[۱۰۱]ودیگران ،۳۷۵،۲۰۰۰).
یکی از مهمترین عواملی که به ما کمک میکند زندگی خوب و موفقی داشته باشیم، این است که خود را بشناسیم، احساس خوبی در مورد خودمان داشته باشیم و از آن چه که هستیم، شاد و راضی باشیم. مهارت خودآگاهی به شما کمک میکند تا بتوانید شناخت بیشتری در مورد خویش، خصوصیات، نیازها، خواستهها، اهداف، نقاط ضعف، نقاط قوت، احساسات، ارزش و هویت خود داشته باشید. مطالعات انجام شده نشان میدهد که ضعف در خودآگاهی با بسیاری از بیماریها و آسیبهای روانی – اجتماعی همراه است. از جمله مشکلات روانی – اجتماعی مرتبط با خودآگاهی ضعیف میتوان به افسردگی، اضطراب، احساس حقارت، اعتمادبهنفس پایین، مشکلات ارتباطی، احساس تنهایی، سوء مصرف مواد، فرار و… اشاره کرد. از اینرو، کسب مهارت خودآگاهی برای پیشگیری از انواع مشکلات فوق بسیار مهم است.
یکی از مؤلفههای مهم خودآگاهی، عزّتنفس است. عزّتنفس چیزی نیست که مانند یک مهارت آموخته شود، بلکه عزّتنفس پیامد مجموعهای از عوامل فردی، اجتماعی و خانوادگی است. عزّتنفس به احساس ارزشمندی شخص اشاره دارد که تحت تأثیر عوامل عملکرد، موفقیتها، تواناییها، ظاهر شخصی و قضاوتهای افراد مهم است.
انسانها واکنشهایی از دیگران، بهویژه افراد مهم، دریافت میکنند که نگرشهایی در مورد ارزشمند بودن خود پیدا میکنند. عزّتنفس بالا نشاندهنده احساسات شخصی خاصی است که به آسانی تحت تأثیر موانع، تعارضها و دیدگاههای منفی در مورد تواناییها یا ظاهر قرار نمیگیرد. عزّتنفس بالا به اعتمادبهنفس منجر میشود و تصمیمگیری خوب و مستقلانه و برخورد مناسب با تعارضات بینفردی را تسهیل میکند. عزّتنفس افراد در محیط حمایتکننده و مثبت تقویت میشود)محمدخانِی،۱۹،۱۳۸۵) .
۲- خود مدیریتی– در دهه ی اخیر تحقیقات زیادی در زمینه ی مهار تهای خود مدیریتی انجام شده است.خودمدیریتییکفرآیند ترتیبی است که افراد و کارکنان یک گروه برای رسیدن به یک رفتارخاص ونتیجهی دلخواه، از طریق آن خود را ترغیب و راهنمایی میکنند. ریشه این مفهوم بهنظریه های مربوط به تأثیر برخود بر میگردد که درآن تأکید برخود راهیابی کنترلبرخود و مدیریت برخود میباشد(ماهونی[۱۰۲]و آرنکوف، ،۱۱۱،۱۹۷۸) .
خود مدیریتی عمدتاًً متوجه کنترل عواطف و غرایز درونی مان است. همچنین در رابطه با این واقعیت است که چگونه با شرایط و سناریوهای پویا سازگار میشویم)ریاض وخان،۸۹،۲۰۱۲).
در واقع خودمدیریتی در پاسخ به نیازهای روانشناسی و مدیریتی ظهور کردهاست خود مدیریتی به نیروهای درونی برای ایجاد تحول، افزایش قدرت تولید و افزایش تواناییهای مدیریتی افراد تأکید میکند.تحقیقات نشان میدهد. افرادی که انتظار موقعیت دارند و باور دارند که نتایج بیرونی ناشی به دنبال آن ها به دست خواهد آمد مهارتهای خودمدیریتی قویتری دارند تا افرادی که انتظار شکست دارند و نمیتوانند بین تلاشهای خود و واقع بیرونی زندگی ارتباط برقرار کنند.
خود تنطیمی یا خود مدیریتی ،کنترل و اداره احساسات مهارتی است که بر پایه خود آگاهی شکل میگیرد. مدیران ورهبران قادرند محیطی از اعتماد و انصاف خلق کنند. عامل خود نظم دهی به دلایل رقابتی بسیار مهم است، زیرا در محیطی که سازمانها مستهلک میشوند و فناوری کار با سرعتی گیج کننده تغییر شکل مییابد. فقط افرادی که بر هیجانهایشان تسلط یافته اند، قادر به انطباق با این تغییرها هستند(بویاتزیس ودیگران ،۳۷۵،۲۰۰۰).
خودتنظیمی، تعادل هیجانی را خود تنظیمی گویند .گاهی از خودتنظیمی به معنایکنترل احساس ها و عواطف یاد میکنند. خودتنظیمی یک قابلیت زیربنایی بوده و در کنترل رفتارهای هیجانی نقش مهمی دارد(کمالیان وفاضل،۱۳۰،۱۳۹۰).
اربرگ[۱۰۳] واوکِیف در سال ۱۹۹۹-۱۹۹۳ رویکردآ،بِی ،سِی را برای ردهبندی خودمدیریتی به کار گرفتند. آن ها عملکرد افراد را در سه زمینه کلی طبقهبندی میکنند، اثرات، رفتار و شناخت، آن ها چنین فرض میکنند که بهبود عملکرد و انگیزش افراد در حد متوسط است. بنابرین اثربخشی، شناخت در رفتار افراد آن را تعیین میکند. اگر به یک بعد خودمدیریتی توجه کنیم آثار سایر جنبهها را نادیده گرفتهایم. بارگیری اینکه چگونه خودمان را مدیریت کنیم برای افراد، کارکنان، گروههای علمی همینطور برای ارتقاء قدرت تولید کارگران ضروری است. یاد دادن به دانشجویان برای اینکه بتوانند خودشان را تغییر دهند بتوانند تفکر انتقادی داشته باشند اهداف معنادار برای خود تدوین کنند، با دیگران بخوبی تعامل داشته باشند و خوشحال باشند. خودانگیختگی داشته باشند، تولید فردی داشته باشند چیزهایی که باید دید آموز خودمدیریتی به آن ها توجه شود. تقریباً همه چیز به این تواناییها بستگی دارد. در حالی که مربیان کمی این تواناییها را به عنوان بخشی از مسئولیتهای خودشان برای آموزش این مهارتها در نظر دارند با این حال بیشتر آن ها میگویند دانشجویان نیازمندیادگیری آن ها هستند امروزه خودمدیریتی به عنوان بخشی از برنامه های آموزشی دانشجویان مدید محسوب میشود. به طور کلی خودمدیریتی به عنوان فرایند جهتدهی شخصی تمایلات، رفتار و شناخت افراد به سمت برآورده کردن وظایفیا اهداف تعریف میشود. خودمدیریتی به عنوان یک نیروی قوی برای توسعه در تمام زمینهها محسوب میشود. زیرا برای هر زمینه مدلی ارائه میدهد. چنانچه یک فرد بتواند احساسات رفتارها و عقاید خود را که در موقعیت عدم موفقیت او بهینه شناسایی کند در این صورت اهداف فردی و سازمانی براحتی تحقق خواهند شد. با این حال قبل از اینکه اهداف محقق شوند افراد باید ابتدا بتوانند بین احساسات، رفتار، و عقاید خود تمایز قایل شوند، روابط آن ها را بشناسند و با استراتژیهای خود تحولی آشنا شوند. استراتژیهایی که میتوانند برای تغییر در تمایلات، رفتار و شناخت افراد مورد استفاده قرارگیرد و آن ها را قادر سازد برای رفع نیازها از آن ها استفاده کنند (ملاحسِینِی ،۶۴،۱۳۸۶) .
۳- آگاهی اجتماعی- در این مفهوم گولمن پافشاری میکند که در حالی که فرد بخشی از یک شبکه اجتماعی است ما توانایی فرد برای حس کردن، درک کردن و پاسخ گویی به عواطف دیگران را آگاهی اجتماعی می خوانیم)ریاضوخان،۸۹،۲۰۱۲).
۴- مهارت های ارتباطی یا اجتماعی توانایی شناخت و هم دلی با دیگران، برقراری ارتباط اثرگذار، گوش دادن عمیق و پرسیدن سوال های مهم، تشریک مساعی، مربی گری وصحبت کردن از اجزای این مهارت محسوب می شود(کمالیان وفاضل،۱۳۱،۱۳۹۰).
[پنجشنبه 1401-10-01] [ 06:48:00 ب.ظ ]
|