“
اریکسون (۱۹۶۳) معتقد است که شخصیت افراد طی مراحل مختلف رشد کامل میشود. به نظر او کودک باید در هر مرحله از رشد خود، بحران هایی را به طور موفقیتآمیزی حل کند تا برای مرحله بعدی آمادگی کامل داشته باشد. حل این بحرانها باعث میشود تا کودک با مسائل بزرگتری روبرو شود، در غیر این صورت سلامت روانی او به خطر میافتد. منظور از بحران یک نقطه عطف است؛ مرحلهای که هم دشوار است و هم امکان غلبه بر آن وجود دارد؛ هم جنبه مثبت دارد هم جنبه منفی.
۲-۷-۳ نظریه پیاژه
نظریه پیاژه بر محور تحول شناختی تأکید دارد. سیر تحولی که پیاژه برای تحول اخلاقی مطرح کردهاست همگام با تحول شناختی میباشد. پیاژه در نظام خود رفتار کودک را در بازی به مقررات بازی و نوع آن ارتباط میدهد و چهار مرحله را مشخص میسازد:
الف) تحول حرکتی[۳۰] ب) خود میانبینی[۳۱] ج) همکاری دو جانبه[۳۲] د) تحول اصول اخلاقی[۳۳]
در نظریه شناختی ژان پیاژه تعاملات با همسالان در تحول اجتماعی و شناختی ضروری هستند. پیاژه تمایز آشکاری را بین تعاملات بزرگسالان و کودک نشان داده است. در دیدگاه پیاژه بزرگسالان با بهره گرفتن از قواعد و قوانین، سطحی از کنترل و اقتدار را روی کودکان ایجاد میکنند، در حالی که همسالان نفوذ خود را از طریق قواعدی که از طریق بازی و همکاری به وجود آمدهاند، بنا میکنند. همچنین کودکان از طریق تعامل با بزرگسالان، از یک محیط کنترل شده و متأثر از خواستهای بزرگسالان به سمت دنیایی که در آن کودکان آزادی عمل بیشتری دارند و تقریباً خودمیان بین اند و سطح بزرگتری از استقلال را در اختیار دارند، حرکت میکنند (حسین خانزاده، ۱۳۹۰).
۲-۷-۴ نظریه کلبرگ[۳۴]
نظریه کلبرگ(۱۹۶۹) در نظریه شش مرحلهای تحول، نظریه پیاژه را به این شکل مطرح میکند که سیر تحول اخلاق، نخست از اندیشههای خودخواهانه (مرحله ۱ و۲) آغاز میشود تا به علاقه به کسب نظم و ثبات (مرحله ۳ و۴) و به بالاترین سطوح (مرحله ۵ و۶) میرسد، یعنی جایی که فرد تابع ضوابط درونی میشود و رفتار خود را با شعور و اعتقاد و نه صرفاً به تبعیت از قواعد و مقررات مشخص میسازد. در طرح کلبرگ، کودکانی که اعمال خلاف انجام میدهند در سطوح پایین یعنی خودخواهی عمل میکنند، که بر نفع شخصی و اجتناب از تنبیه تأکید میشود. با بهره گرفتن از چارچوب، آموزش مستقیم و تدریجی مراحل تحول برای اصلاح رفتار اجتماعی توصیه میشود.
با توجه به سلسله مراتب تحولی ارائه شده توسط پیاژه و کلبرگ، کاربردهای آن ها در گزینش مهارت های اجتماعی بدینگونه خواهد بود که مثلاً رفتارهایی چون شراکت و همکاری در بازی میتواند به راحتی بعد از دو سالگی آموزش داده شود و کودک اطاعت از مسئولان و صاحب اختیار را از طریق اجرای دستورات آن ها و درک پیامدهای آن را خیلی زودتر از آموزش تصمیمگیری مستقل بیاموزد.
مهارت های اجتماعی مربوط به درک نظر دیگران را نیز میتوان به سادهترین وجه در مرحله بعد آموزش داد. گاهی کودک ضوابط درونی را بعد از آشنایی با نظم و مقررات به طور کامل میآموزد. ملاحظات تحولی از یک سو با انتخاب مهارت های اجتماعی و از سوی دیگر با روشهای آموزشی مورد استفاده ارتباط دارد. گاه لازم است کودک برای واکنش در برابر آموزش مهارتهای اجتماعی به محرکهای مربوطه توجه کند و آن ها را بشناسد هر مجموعه مهارت اجتماعی دارای پیش نیازهایی است که باید در فرایند آموزش رعایت گردد. آنچه مسلم است آموزش آن دسته از مهارتهای اجتماعی که نیاز به بهرهگیری از زبان دارد، به کودکان سنین بالاتر، به لحاظ آن که در اعمال اجتماعی از قدرت کلامی بیشتری برخوردارند، آسانتر از کودکان خردسال است (همان منبع).
۲-۷-۵ نظریه بندورا[۳۵]
بنیانگذار نظریه شناختی- اجتماعی[۳۶]، آلبرت بندورا (۲۰۰۱، ۱۹۸۶، ۱۹۷۷) روانشناس کانادایی است. آلبرت بندورا که با نفوذترین نظریه یادگیری اجتماعی را ساخت، اعلام نمود که کودکان صرفاً با دیدن افرادی که دور و بر آن ها هستند و با گوش کردن به آن ها پاسخ های خوشایند و ناخوشایند را فرا می گیرند. سرمشق گیری که به تقلید یا یادگیری مشاهده ای هم معروف است مبنای مهمی برای رشد شد. بندورا(۱۹۶۲) معتقد بود که افراد در موقعیت های اجتماعی اغلب تنها از طریق مشاهده رفتار دیگران سریعتر یاد می گیرند. برای مثال هنگامی که کودکان آوازها یا بازی های تازه والدینشان را می آموزند اغلب زنجیره ای طولانی از رفتار جدید را بلافاصله باز تولید میکنند. به نظر میرسد که آن ها رفتار جدید را تنها از طریق مشاهده و به یکباره به دست می آورند. که بندورا (۱۹۶۵) آن را « یادگیری بدون کوشش» نامید. هنگامی که رفتار تازه تنها از طریق مشاهده به دست میآید به نظر میرسد که یادگیری جنبه شناختی پیدا میکند (یوسفی و رشیدی، ۱۳۸۹). این یادگیری به این شکل صورت میگیرد: وقتی که یادگیرنده، یعنی مشاهده کننده، رفتار شخص دیگری را مشاهده میکند که شخص برای انجام آن رفتار پاداش یا تقویت دریافت میکند آن رفتار توسط فرد مشاهده کننده آموخته میشود به این نوع پاداش یا تقویت، تقویت جانشینی میگویند.
مثلاً زمانی که معلم یکی از دانشآموزان کلاس را برای حل کردن مسألهای از یک راه تازه مورد تقویت قرار میدهد، دانشآموزان دیگر روش این دانشآموز را سرمشق قرار میدهند و میکوشند تا همان راه حل را در مسائل خود به کار بندند. علاوه بر تقویت جانشین، در یادگیری از راه مشاهده، تنبیه جانشینی نیز مؤثر است. مثلاً وقتی معلم یکی از دانش آموزان را به سبب رفتار نامطلوبی که انجام داده است سرزنش میکند، دانشآموزان دیگر نیز از انجام آن رفتار دلسرد میشوند. بنابرین اگر رفتار الگو یا شخصی که سرمشق قرار میگیرد با تقویت یا تنبیه دنبال شود، این تقویت و تنبیه بر رفتار شخصی که آن رفتار را مشاهده میکند نیز تأثیر میگذارد (سیف، ۱۳۸۹).
“
[چهارشنبه 1401-09-09] [ 04:40:00 ب.ظ ]
|